.............................♥♥♥
خـــבایا هــــوای شـــهرمون آلــــوבه بــــوב تعــــطیلمون ڪــــرבن........
تـــو ڪه בنـــیات ایـــنقב آلـــوבست....
چـــرا تـــعطیلش نمــــیڪنی؟( つ﹏╰)
دلمﮔــــــــــــﺮﻓﺘــــــــﻪ....!!!
ﺑــــــﻪ ﻗבﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺯﻫــــــﺎﯾﯽ ﮐﻪ..
ﺧﻨבﯾבﻡ....
ﻭ ﻫﻤـــﻪ ﺁבﻡ ﻫــــــﺎ ﺭﺍ ﺧﻨــــــــــــﺪﺍﻧﺪﻡ....
ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﺑـــــــــــﻮﺩ ﮐﻪ ﺻــــــــבﺍﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﻢ....
ﮔـــــــــﻮﺵ ﻫﻤــــــــــــﻪ ﺭﻭ ﮐــــــــﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ...
ﺍﻣــــــآ حــــآلآ..
ﺻـــــــבﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ....
ﺣﺘﯽ ﺧـــﻮבﻡ ﻫــــــﻢ ﻧـــــﻤﯽ ﺷﻨــــــﻮﻡ.. ...
בﻟﻢ ﺑﺎﺭﺍטּ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ...
ﺑـــــــــﺎﺭﺍטּ....!!!
בﻟﻢ ﺩﺭﯾﺎ ...
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ...
ﺩﺭﯾــــــــــــــــــﺎ....!!!
בﻟﻢ ... בﻝ ... ﻣﯽ ﺧـــــــــــــﻮﺍﻫﺪ ...
ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ﻫﺮ בﻟـــــــــے....!!
عــــــشـــق تو شوخــــــے زیبایی بود که خـבاوند با قلب مــטּ کرد...!!
زیبا بود امّا شوخـــــے بود....!!
حالا......
تو بی تقصیری....!
خــבای تو هم بی تقصیر است...!
من تاواטּ اشتباه خوב را پس میدهم...!
تمام این تنهایی تاواטּ....!
« جدّی گرفتن آن شوخــــــــے » است...!
ک بـــــــے ریا عاشقت شــבم و....!
گرفتار عشقــــــــــے یکطرفه....!
و اما با رفتنت مــــــטּ مانــבم و....!
قلبــــــــــــــــــے شکسته و ذهنـــــــے تا ابــــــــــــــــב دیووانــــــه....
ﮔــــﺎﻫــﯽ ...
ﻓﻘـــﻂ ﺍﺯ ﮐـــﻞ ﺩﻧﯿــــــﺎ ....
ﺩﻟﺖ ﯾﮑـــﯽ ﺭﺍ ﻣـﯽ ﺧـــواهد....
ﻭ ﻣـﯽ ﺩﺍﻧـــﯽ ...
ﺗـﺎ ﺍﺑــﺪ ﻫـﻢ ﮐــﻪ ...
ﺧــﺪﺍ ﺧــﺪﺍ ﮐﻨــﯽ ....
ﺑــــﻪ ﺩﺳﺘـــﺶ ﻧﻤــﯽ ﺁﻭﺭﯼ ...
ﻣـﯽ ﺩﺍﻧــﯽ ﮐــﻪ ...
ـــﺎﯾـــﺪ ﺑﮕــﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺑﮕــﺬﺭﯼ ...
ﻭ ﭼﻪ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ...
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ...
خــَنده ام میگــیرد،
وقـتی پـس از مــُدت هآ بی خــبری...
بی آنکه یک بــآر
سـراغی از مـَن بگیـــری،
میگـویی:دلـَم بـرات تنـگ شـُده
یـآ مـَرا به بــآزی گــرفته ایــ
یـآ معـنی دلتــَنگی را نمیفـَهمی...
دلتــَنگی اتارزانــی خودَتــــ
آرامتــر تكــانـش دهیــد...
مـَـرگ مَغـــزی شُــده...بــایـد زودتـــر دفــن شــود...
چیـــزی بــَرای اِهـدا هـــم نــدارد...
اِحســـاسَـــم استــــ !
تــــا همیـن دیــروز زنـده بـــود
خـــــودمــ دیـــدمــ ،
كِســـی لِهــــش كــــــرد و رَفــتـــــ..!
וیـــטּْ בِلـْـנּـِـפِشـْـﭟ هـו...
נּـَـﮧ... נּـَـﮧ... بِبــَخشیــــدْ!! וیـــטּْ בَرבْ נּـِـפِشـْﭟْ هـו... נּــَﮧ בِلْ נּِـشیــــטּْ וَנּـْـבْ ، נּــَـﮧ زیبــــוْ، וیــנּْهــــו فَقــَـطْ یــِڪْ مُشـْــﭟْحـَــرْفِ زَخـْــҐ خـــפرבِه ےِ بُغـــْـضْ בוرَנּــَـבْ ڪِ נּِـشـונּﮯ בَرבْנּـוڪْ،וَزْیــِڪْ عِشـْقِ נּـוڪـוҐ בוرَנּـْב...
פَ ﭠـَنْهـــــו مُخـוطَبــَـشْ ، غــוیِبْ וَسـْـﭟْ!!
چـه قــدر زبـان نـفهم اَند مـو هـایــَـم ...
دسـت هـای تـو را از کــُـجا بــیاورم !!
من خوبـــــــم..!
عاشق نیستم..
فقط گاهـــی به یادش که می افتم،
دلم تنگــــ میشود
این که عــــشق نیست…
هســــــــت…؟
تـــــو چه میفهمی...
حال و روز کسی را که دیگر...
هــــــــیچ نگاهی دلش را نمی لرزاند...
یکبار دیگر برگرد و از اول برو...
چشمانم پر از اشک بود!!خوب ندیدمت!!!
چــِـهـ خــُـوبْـــ مـیـشُــدْ تـُـــو هــَمـیــــنْ رُوزآ ...
خــُـدآ مـیــُـومــَـد و بـوسـَــمْ مـیــــكـَرْدُ و
بــَعْـدْ مـیـگــُفْـــتْــ:
ایــن چــَـنـْـدْ وَقـْـــتْـ دآشْـتـَـمْ بـآهـــآتــ شـُـوخـــی مـیــــكــَـرْدَمْ...
بــِـبـیـــنـَمْ جــَنــْـبـَــشـو دآری یـــآ نــَـهـ.
من با ” تـــــــــو ”
تو با هر که دلت خواست !
فقط بیــــــــــا قدم بزنیم . . .
اصلا بیا و بگذار . . .
سایه ات باشـــــــــــم . . .
سایه که آزار ندارد !
دارد ؟
یه چیزو یادت باشه ..!!
هیچکس سرش انقدر شلوغ نیس که
زمان از دستش دَر بره و تو رو از یاد ببره
همه چیز بر میگرده به اولویت های ذهن آدم ...
اگر کسی ،
به هر دلیلی ،
تو رو از یاد برد ،
فقط یک دلیل داره ؛
تو جزءِ اولویت هاش نیستی ...
سلامتی دخترا...
که اگه نباشن
تموم عروسکای دنیا بی مادر میشن!
رنگای صورتی توی مغازه ها خاک میخورن!
لواشک فروشیا ورشکست میشن !
خونه سوت و کور میمونه و کسی نیس جنگولک بازی دربیاره!
دیگه کسی نیس مامانا بهش غر بزنن!
پسرا دققققققق میکنن!
سوسکا افسردگی میگیرن چون کسی نیس ازشون بترسه!
توی یخچالا جای سالاد خالی بود!
ظرفای شیشه ای و چینی چندین سال به کار میاد و نمیشکست!
واقعن عجب چیزی هستیما... !!!
خلاصصصه...
روزمــــــــــــون مبــــــــــــــارك!
عبـور بـاد از لای چـتـری هـای بـلـونـدت را دیـدم
و
تـار مــویـی را کـه پـیـشـانـی ام را قـلـقـلـک مـیـداد
بـــه زیــر مـقـنـعــه هدایــت کـــردم
بـه آسـتـیـن هـــای کـوتـــاه مـانــتـویـت خــیـره شــدم
و ســـاق دســت هــایـــم را صـــــاف کـردم
بـه مـانـتـوی نـــازک و خـنــــــــــک تـو فـکـر کـردم
و چـــــــــادرم را روی ســــــر مــرتـب کــردم
بـــــــــرای مـن هـمـیـن بـس بــود
کــــــــه
رانـنـده ی تـاکــــسـی مـرا بـا احـــتـرام خــانـوم خـطـاب مـی کـند
و
تـــــــو را خـانــــــــــومـــی
مردانگي ات را
با شكستن دل دختري
كه ديوانه توست
ثابت نكن
مردانگي ات را
با غرور بي اندازه ات
به دختري كه عاشق توست
ثابت نكن
مردانگي ات را
زماني ميتواني نشان دهي
كه دختري
با تمام تنهايي اش
به تو تكيه كرده
و
با تكيه به غرور تو
به قدرت تو
در اين دنياي پر از نامردي
قدم برميدارد...
يك بار ديگر...!!
اينگونه برايت تفسير كرده اند...!!
يعني...!!
صاحبش بكاره تو مي آيد...!!
چون هنوز اين يكي را امتحان نكرده اي...!!
از وقتي بكارت را از او گرفتي ديگر بكاره تو نمي آيد...!!
چون ديگر امتحانش كرده اي...!!
ميروي سراغ ديگري كه بكارت بيايد...!!
اينها افتخار نيست...!!
اينها عقده هاي تو مي باشند...!!
راستي بدان يكي هست كه بكارت رسيدگي كند...!!
تو ميتواني روسري نصفه نيمه ات را هي برداري و دوباره بذاري.......
ميتواني گاهي بادبزنش كني....
ميتواني مانتوي سفيد كوتاه نازك چسبان بپوشي تا گرمت نشود.....
فرض كن اينها بلد نيستند مثل تو باشند......
فرض كن عادت كرده اند به اين پارچه ي سياه در اين گرما.....
فرض كن گرمشان نميشود..... فرض كن تو روشنفكري و اينها اُمُل....
.
.
.
آخر تو چه ميداني چادر ترنم عطر ياس در فضاي غبار آلود دنياست.....
آخر تو چه ميداني حجاب خنكا و زيبايي به وجود هر دختري
مينشاند......
تو ميتواني خوش باشي به عرق نكردن در دنيا.....
خنكاي بهشت گوارايتان دختران چادري....!!
به سلامتی ما دخترا که میگیم
این یکی با بقیه فرق داره
بعد اونوقت
پسره میگه
اینم یه خریه مث بقیه
سلامتیه مورچه ای
که عاشق تفاله چایی بود و
فکر میکرد مورچه ست
سلامتیه ما دخترا
که مدت ها
عاشق آشغالی میشیم و
فکر میکنیم آدمه
که یه تار موی گندیدشون هم
با تمام هالیوود و بالیوود عوض نمیکنم
به سلامتیه ما دخترا که خودخوری رو
به خود فروشی ترجیح میدیم
و به سلامتیه ما دخترا
که هر کاری بلدیم جز هرزگی
میترسم از دخترایی که شرم و حیا ندارن...
اینایی که هر روز با یکی می پرن...
اینایی که به خاطر یه پسر، هزار تا دروغ به پدر مادرشون میگن...
اینایی که ظرافت زنونه ندارن...
اینایی که بددهنن...
اینایی که شیطنتو با هرزگی اشتباه گرفتن...
اینایی که به جای شیطنت های دخترونه، کارشون شده تیغ زدن...
و دنیاشون شده مدل ماشین و پول و شارژ ...
میترسم...
میترسم از دخترایی که دیگه دختر نیستن...
بانو...
دوست من...
قدر خودتو بدون...خیلی بیشتر از اینا می ارزی
زانو نمیزنم
حتی اگر سقف آسمان کوتاه تر از قد من باشد!
زانو نمیزنم
حتی اگر تمام مردم دنیا روی زانوهایشان راه بروند
من زانو نمیزنم!
برایت فرقی نمیکند که تجمل چیه
که قیمت تویوتا لندکروز چنده
فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ داره
مهم نیست
نیاوران کجاست
شریعتی و پاسداران و الهیه
کدام حوالی اند
رستوران چینی ها
گرانترین غذایش چیه
ســــــاده که باشـــــی
ظاهر و باطنت یکیه،
غل وغش نداری ،کینه نداری
بدي هيچ کس را باور نداری.
براي همه لبخند می زنی
ســــاده که باشـــی
سکوتت پراز حرفه،
مرهم هر زخمه
همیشه تو جیبت شکلات پیدا میشه
زیر باران ، دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی
آدم برفی که درست میکنی
شال گردنت را به او میبخشی
ســـاده که باشـــی
همین که بدانی بربری و لواش چنده
کفایت میکند
نیازی به غذای چینی نیست
آبگوشت هم غذای خوبیه
ســــاده که باشـــی
نون نرمه ها رو از تو کوچه جمع میکنی
کناری میزاری
تا برکت خدا زیردست پا نباشه
ســــاده که باشـــی
حتی پشت تلفن به احترام پدرت تمام قد
وای می ایستی و صحبت میکنی
گوشیتو ،تو خیابون در اختیار آدمای سرگردون میذاری تا
ادرسِ گمشده اش رو پیدا کنه
ســــاده که باشـــی
همه چیز خوب میشه
پر از حس های خوب میشه
پر از حرفهای نگفته میشه
خودت، غمت
مشکلت، غصه ات
هوای شهرت، آدمهای اطرافت
حتی دشمنت
همه چیزت خوبه
پسری که همیشه بو عطر بده
خوشتیپ باشه
خوش هیکل باشه
لباسای شیک بپوشه
گاهی رسمی
گاهی اسپرت
هی بهت نگه لاغر کن
خودش هر روز دستتو بگیره ببره پیاده روی
تو داشبورد ماشینش همیشه پاستیل باشه
نذاره هیچوقت ناراحت باشی
هی باهات شوخی های بامزه کنه
آغوشش امن باشه
عشقش بی هوس باشه...
این پسر هنوز به وجود نیومده...خودتونو خسته نکنید
اگر من بزرگ نمی شدم، پدربزرگ هنوز زنده بود
اگر من بزرگ نمی شدم ، موهای مادرم سفید نمی شد
اگر من بزرگ نمی شدم ، مادر بزرگ در ایوان خانه باز می خندید
اگر من بزرگ نمی شدم ، تنهایی معنایش همان تنها بودن در اتاقم بود
اگر من بزرگ نمی شدم ، غروب جمعه برایم دلگیر نبود
ای کاش من همیشه کودک می ماندم
چقدر گران تمام شد بزرگ شدن
شمارو نمیدونم....
.
.
.
.
.
.
.
.
اما من بعضی وقتا دلم واسه مامانم میسوزه
وقتی میام تو اتاقم و غرق دنیای مجازی میشم
و اون تنها نشسته تلویزیون می بینه
چه نسل بی عاطفه ای شدیم ما...
هی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم: غصه نخور خودم جان!
درست می شود! درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
بالاخره تمام می شود...!!!
از آن وقت هایی ست که دلم میخواهد چند وقتی از زمین دور
شوم...
دلم میخواهد آرام بخزم سمت کمد و بال هایم را از طبقه پایین
بیرون بکشم
نصبشان کنم پشتم و بعد بروم سمت پنجره
بی سر و صدا بازش کنم، چشمم بیفتد به خانه های روبه رو
بی خیال غریبه های آن سمت کوچه اول یک پایم را بیرون ببرم
و بعد
پای دوم و بعد هم سقوط...
چند متر سقوط همیشه جالب است
چشم هایت را ببندی و پایین بریزی...
خودت و دل درون خودت....
دلم میخواهد مثل خلبانی کار کشته سوار بر هواپیمایی اسقاطی
پایین بیایم
و نرسیده به زمین بال هایم را باز کنم
و شروع کنم به پرواز
بالا بروم....اوج بگیرم و پشت سرم را هم نگاه نکنم
از آن وقت هایی ست که حوصله ندارم و دلم میخواهد به زمین و
مخلفاتش
لگد بزنم
از آن وقت هایی ست که حالم خوب نیست
و دلم میخواهد دستکش بوکس های قرمزم را دست کنم و مشت
بزنم...
آن قدر مشت بزنم تا از حال بروم و خوابم ببرد
یک وقت هایی پیش می آید دیگر...
همین وقت هاست که باید بال ها را از تو کمد بیرون آورد
دورخیز کرد و پرید و دور شد
زمین که همیشه جای ماندن نیست
من یه دخترم ...
اگه خودمو لوس نکنم
اگه باهات قهر نکنم و ناز نکنم
اگه وقتی چشات میچرخه از حسودی دیوونه نشم
اگه از نظر دادنات خوشحال نشم
اگه به خاطر تو به خودم نرسم
اگه سر به سرت نذارم
اگه برات گریه نکنم
اگه وقتی پاستیل میبینم پیرهنتو نکشم
اگه لب و لوچه آویزون نکنم تا بغلم کنی
اگه بهت نگم آقامون
اگه برات مظلوم بازی درنیارم
اگه از سرو کولت نرم بالا
اگه برات عشوه نیام
اگه گوشتو نپیچونم و نگم تو فقط مال منی
اگه ناغافل دستاتو نگیرم
اگه وقتی کار بدی کردم با ترس بهت نگم
اگه لج بازی نکنم
اگه ...
اون موقع که تو دیگه دیوونم و عاشقم نمیشی!
تو عاشق اینی که من یه خانم کامل باشم!خانم تو!
امـــا!!!
تو پسری!
اگه برام غیرتی نشی
اگه روم حساس نباشی
اگه ته ریش نداشته باشی
اگه باهام مهربون نباشی
اگه بهم اخمای کوچولو نکنی
اگه وقتی شالم رفت عقب نگی اونو بکش جلو
اگه دستمو محکم نگیری
اگه نگی هرکاری کردی راست بگو تا ببخشمت
اگه سر به سرم نذاری
اگه قربون صدقم نری
اگه نگرانم نشی
اگه بهم نگی عروسک من
اگه نگی من مهمم که میگم خوبی
اگه...
اونوقت منم دیوونه و عاشق تو نمیشم تا اونکارارو برات نمیکنم!
من تورو مرد میخوام!مرد من!
پس بیا و مرد باش!
ابرو برندار!
دماغ عمل نکن!
لوس حرف نزن!
من و تو همون آدم و حواییم!بیا جاهامونو عوض نکنیم!
من لطافت نگه میدارم تو صلابت
تو نگاهتو نگه دار منم نجابتمو
بیا سعی کنیم بهترین هم باشیم!
من بهترین دختر واسه تو!
تو بهترین پسر واسه من!
عجب دنیایی شده...
کوچه ها را بلد شدم...مغازه ها را...
و رنگ چراغ قرمز ها را...حتی جدول ضرب را...
و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم...!!
اما گاهی میان آدم ها گم می شوم...
آدم ها را بلد نیستم هنوز
هر چه مغرور تر باشـــــــی ،
تشنه ترند برای با تو بودن...
و هر چه دســــت نیــــافتنــــــــــی باشی ،
بیشتر به دنبالت می آیند...
امان از روزی که غروری نداشته باشی،
و بی ریا به آنها محبت کنی...
آنوقت تو را هیچوقت نمیبیند...
ســــاده
از کنــــارت عبور می کند...!!!
می دانی؟
یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سوت بزنی
در دل بخندی به تمام افکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی:
بگذار منتظر بمانند...
بعضی چیزها را " باید " بنویسم
نه برای اینکه همه " بخونن " و بگن " عالیه "
برای اینکه " خفه نشم "
همین !!
آدم های ساده را دوست دارم
همان ها که بدی هیچکس را باور ندارند
همان ها که برای همه لبخند دارند
همان ها که همیشه هستند
برای همه هستند
آدم های ساده را
باید مثل یک تابلوی نقاشی
ساعت ها تماشا کرد؛
آدم های ساده را دوست دارم
بوی ناب " آدم" می دهند
بایــــد بــــه بعضــــی پســــرا گفــــت :
آهــــای پســــر ...
حواســــت باشــــه...!
ایــــن دختــــری كــــه بــــه تــــو دل داده ,
خیلی هــــا در " آرزوی نیــــم نگاهــــش " هستنــــد ...
لیاقــــت داشتــــه بــــاش...........!!
مـ ـیـزنـمـ بــہ פֿــیـابـ ـاט
و پـ ــایمـ را بــہ پـ ـیـشــانے اش مـیـ ـڪوبـ ـمـ...!
مـ ــט لـ ـج ايـ ـט פֿــیـابـ ـانے را
ڪـہ از هـ ـیـچ طـ ـرف بــہ تـ♥ــو نـمـ ـیرســـב …
בر مے آورمـ ــ
فاجعه یعنی
آنقدر در تـــــ♥ـــو غرق شده ام
که از تلاقی نگاهم با دیگری
احساس
خیانت می کنم!
عشق یعنی همین!!!
همیــن کـه لابـلای کلمـاتم نفس مـیکشی ،راه مـیروی
همــین کــه پـــــناهِ واژه هـایم شـده ای ...
همین کـه ســــــــــایـه ات هست ...
کافیست برای یک عمـــــر آرامـش ؛
بــــــــــاش ...
حتی همیـن قــدر دور...
نمیدانم چه سرّی دارد!
اسم كوچكم هزار بار هم گفته شود
به پای یک بار گفتن تو نمی رسد ...
عشــــ♥ــــق یــ ـعنــی:
وقــتی ازت پـ ــرسیـدنچــه نســبتـیبـ ــا آقـ ـآ داری?؟
سـ ـرت رو بـالـآ بــگیری و شجــاعانـه بگی عشقمه
مـ ــیفهمی?؟
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ...
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ...
لمس کن لحظه هایم را ...
تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم
لمس کن این با تو نبودنها را ...
اما يه عمر يادش آدم رو داغون ميکنه ...!
خدایـــــی خیلی مــــردند !!
پنجره ها کلافه اند از سنگینیه نگاه منتظرم...
اگر نمیایی اینقدر پنجره را زجــــــــــــر ندهم...
چشم هایم به جهنم...
مهم نیست دیگراלּ چه مے گویند
بـــ ـــآ هَمــ ــه چیــ ــز کِــ ـــنآر آمــ ـــدَمـــ ــ....!
دَلــ ـــیــلِ ایــ ــלּ هَمِــه دیــ ـــوآنِــ ــگـ ــے ام.....
تَنـ ـــهــآ بـ ـــآوَرِ جُمــ ـــلِـه آخَـــ ـــر تُــ ــوسـتـ ـــ.....
چــ ــیزے بیـــنـ ــمآלּ نَــ ــبود.....!!!
!
آتش زבטּ بـہ یڪــْ “ سَرنِـوشتــْ ”
" ڪـِبـْریتـ ْ " نمے خواهـב ڪـِہ !!
“ پــْـا ” می خواهـב …
ڪـِہ لگـב بزنے بـہ همـہ בارایے یڪــْ نفر …
و …
بــــِـــــروے .. !!
پـشـت ِ ايـن بــــغــــض ،
بـيـدي لــرزان نـشـسـتـه
کـه خـيــآل مـي کـرد
بـا ايـن بــآدهـــآ نـمــي لـــرزد . . . .
✘اینجا صـבاـے پا زیاב شنیـבه مـے شوב✘
✘امـآ✘
✘هیچـڪـבام تو לּـیـωــتـے✘
✘בلمـ را خوش ڪرבه امـ✘
✘بـﮧ ایــלּـ فڪر ڪـﮧ شایـב پا برهنـﮧ بیایـے ...✘
ϰ-†нêmê§ |